-
لایک
-
ذخیره
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
- سوالات متداول
- شاعر
- عکس نوشته
1 به سنگی چون سگان از دور خرسندم ز دربانش سگ آن عزت کجا دارد که بنشانند بر خوانش؟
2 به بازوی من گردن زده کی باشد این دولت؟ که در گردن درآرم تنگ دستی چون گریبانش
3 ز دور انگشت می خایم، به حیلت، چون نمی یابم ز بخت شور کانگشتی رسانم بر نمک دانش
4 چه طعنه بر گرفتاری که او مانده ست از یاری همو می داند و جانش که تنها جسته بر جانش
5 سر و سامان چه خواهی، ای نکو خواه، اندرین فتنه اسیری را که نی سرکار می آید نه سامانش
6 چو خوردم بی اجل تیرش دمی بگذارد کز گریه بشویم خون غم پرورد خود از نوک مژگانش
7 غبار آلوده خون عاشقی با اوست سرگردان هر آن ذره که بالا می رود از گرد یک رانش
8 ببوسی آستان کعبه، ای باد، ار رسی از ما که ما گم گشتگان مردیم تشنه در بیابانش
9 شنیدن هوی خسرو گر نیارد، دارد معذورش که بوی خون دل می آید از فریاد و افغانش