1 آنها که در هوای تو جانها بدادهاند از بینشانی تو نشانها بدادهاند
2 من در میانه هیچ کسم وز زبان من این شرحها که میرود آنها بدادهاند
3 آن عاشقان که راست چو پروانهٔ ضعیف از شوق شمع روی تو جانها بدادهاند
4 با من بگفتهاند که فانی شو از وجود کاندر فنای نفس روانها بدادهاند
5 عطار را که عین عیان شد کمال عشق اندر حضور عقل عیانها بدادهاند