- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 آنها که در حقیقت اسرار میروند سرگشته همچو نقطهٔ پرگار میروند
2 هم در کنار عرش سرافراز میشوند هم در میان بحر نگونسار میروند
3 هم در سلوک گام به تدریج مینهند هم در طریق عشق به هنجار میروند
4 راهی که آفتاب به صد قرن آن برفت ایشان به حکم وقت به یکبار میروند
5 گر میرسند سخت سزاوار میرسند ور میروند سخت سزاوار میروند
6 در جوش و در خروش از آنند روز و شب کز تنگنای پردهٔ پندار میروند
7 از زیر پرده فارغ و آزاد میشوند گرچه به پرده باز گرفتار میروند
8 هرچند مطلقند ز کونین و عالمین در مطلقی گرفتهٔ اسرار میروند
9 بار گران عادت و رسم اوفکندهاند وآزاد همچو سرو سبکبار میروند
10 چون نیست محرمی که بگویند سر خویش سر در درون کشیده چو طومار میروند
11 چون سیر بی نهایت و چون عمر اندک است در اندکی هر آینه بسیار میروند
12 تا روی که بود که به بینند روی دوست روی پر اشک و روی به دیوار میروند
13 بی وصف گشتهاند ز هستی و نیستی تا لاجرم نه مست و نه هشیار میروند
14 از ذات و از صفات چنان بی صفت شدند کز خود نه گم شده نه پدیدار میروند
15 از مشک این حدیث مگر بوی بردهاند بر بوی آن به کلبه عطار میروند