آن ترک بلغاری نگر با از خواجوی کرمانی غزل 809

خواجوی کرمانی

خواجوی کرمانی

خواجوی کرمانی

آن ترک بلغاری نگر با چشم خونخوار آمده

1 آن ترک بلغاری نگر با چشم خونخوار آمده خورشید قندز پوش او آشوب بلغار آمده

2 عید مسیحی روی او زنار قیصر موی او در حلقهٔ گیسوی او صد دل گرفتار آمده

3 چشم آفت مستان شده رخ طیرهٔ بستان شده شیراز ترکستان شده کان بت ز فرخار آمده

4 دلدار من جاندار من شمشاد خوش رفتار من چون دیده در بار من لعلش گهر بار آمده

5 در شب چراغ خاوری بر مه نقاب ششتری وز مهر رویش مشتری با زهره در کار آمده

6 هرگز شنیدی در ختن مشکین خطی چون یار من یا سرو سیمین در چمن زینسان به رفتار آمده

7 سنبل ز سر آویخته وز لاله مشک انگیخته و آب گلستان ریخته چون او به گلزار آمده

8 بر مهر پیچان عقربش وز مه معلق غبغبش چون جام می نام لبش یاقوت جاندار آمده

9 شکر غلام پاسخش میمون جمال فرخش روز غریبان بی رخش همچون شب تار آمده

10 بر ماه چنبر دیده‌ئی در پسته شکر دیده‌ئی وز شاخ عرعر دیده‌ئی سیب و سمن بار آمده

11 بنگر بشبگیر ای صبا خواجو چو مرغ خوش نوا برطرف بستان از هوا در نالهٔ زار آمده

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر