1 خار و گل باهم برآمد خاصه در گلزار شعر ای سخن چین گل بچین از گلشن دیوان من
2 من بصد خون جگر باغ گلی آراستم آنچه گل باشد تو را و آنچه خارست آن من
1 عشق جانان راحت جان من بیچاره است آتش دوزخ بهشت مرغ آتشخواره است
2 تا گل رویش شکفت آن سرو دل با کس نماند ور کسی دارد دلی چون غنچه هم صد پاره است
1 دل زنده شوم چون نگرم سیم تنان را جان تازه کند دیدن بت برهمنان را
2 عاشق که در آتش نرود چون زن هندو نامش ننهی مرد که ننگ است زنان را