این چرخ دغا پیشه دست خوش از اثیر اخسیکتی غزل 140

اثیر اخسیکتی

آثار اثیر اخسیکتی

اثیر اخسیکتی

این چرخ دغا پیشه دست خوش خوی تو

1 این چرخ دغا پیشه دست خوش خوی تو در ششدره حیرت، خورشید زروی تو

2 از حسن گه جانها، ما را چه نشان پرسی اینک خط و خال او، اینک خم موی تو

3 ز اندیشه جان و دل در کوکبه حسنت آه من غمگین را، ره نیست بسوی تو

4 کردن ننهد کردن جز برخط عشق تو جولان نکند فتنه، جز بر سر کوی تو

5 گوئی ز که می بینی، حال بدخویش آخر گر طره نخواهی شد، از روی نکوی تو

6 زینسان که زبی آبی، تو دیده برون شستی قسم لب ما مانده، یک قطره زخوی تو

7 از سنگ همی یابد با چرخ سبوی ما با اینهمه چون گویم، هم سنگ و سبوی تو

8 گفتی که بسی رنگت از پهلوی ما خیزد بیچاره اثیر اینک بنشست ببوی تو

عکس نوشته
کامنت
comment