جلال الدین محمد مولوی(مولانا)

جلال الدین محمد مولوی(مولانا)

جلال الدین محمد مولوی(مولانا)
جلال الدین محمد مولوی(مولانا)

این از جلال الدین محمد مولوی(مولانا) غزل 1372

غزل 1372 ام از 6329 غزلیات

این بار من یک بارگی در عاشقی پیچیده‌ام

🌙 حالت شب شماره بیت
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
  • 6
  • 7
  • 8
  • 9
  • 10
  • 11
  • 12
  • 13
  • 14
  • 15
  • 16
  • 17
  • 18
  • 19
  • 20
  • 21
  • 22
  • 23
  • 24

1 این بار من یک بارگی در عاشقی پیچیده‌ام این بار من یک بارگی از عافیت ببریده‌ام

2 دل را ز خود برکنده‌ام با چیز دیگر زنده‌ام عقل و دل و اندیشه را از بیخ و بن سوزیده‌ام

3 ای مردمان ای مردمان از من نیاید مردمی دیوانه هم نندیشد آن کاندر دل اندیشیده‌ام

4 دیوانه کوکب ریخته از شور من بگریخته من با اجل آمیخته در نیستی پریده‌ام

5 امروز عقل من ز من یک بارگی بیزار شد خواهد که ترساند مرا پنداشت من نادیده‌ام

6 من خود کجا ترسم از او شکلی بکردم بهر او من گیج کی باشم ولی قاصد چنین گیجیده‌ام

7 از کاسهٔ استارگان وز خون گردون فارغم بهر گدارویان بسی من کاسه‌ها لیسیده‌ام

8 من از برای مصلحت در حبس دنیا مانده‌ام حبس از کجا من از کجا مال که را دزدیده‌ام

9 در حبس تن غرقم به خون وز اشک چشم هر حرون دامان خون آلود را در خاک می مالیده‌ام

10 مانند طفلی در شکم من پرورش دارم ز خون یک بار زاید آدمی من بارها زاییده‌ام

11 چندانک خواهی درنگر در من که نشناسی مرا زیرا از آن کم دیده‌ای من صدصفت گردیده‌ام

12 در دیده من اندرآ وز چشم من بنگر مرا زیرا برون از دیده‌ها منزلگهی بگزیده‌ام

13 تو مست مست سرخوشی من مست بی‌سر سرخوشم تو عاشق خندان لبی من بی‌دهان خندیده‌ام

14 من طرفه مرغم کز چمن با اشتهای خویشتن بی‌دام و بی‌گیرنده‌ای اندر قفس خیزیده‌ام

15 زیرا قفس با دوستان خوشتر ز باغ و بوستان بهر رضای یوسفان در چاه آرامیده‌ام

16 در زخم او زاری مکن دعوی بیماری مکن صد جان شیرین داده‌ام تا این بلا بخریده‌ام

17 چون کرم پیله در بلا در اطلس و خز می روی بشنو ز کرم پیله هم کاندر قبا پوسیده‌ام

18 پوسیده‌ای در گور تن رو پیش اسرافیل من کز بهر من در صور دم کز گور تن ریزیده‌ام

19 نی نی چو باز ممتحن بردوز چشم از خویشتن مانند طاووسی نکو من دیبه‌ها پوشیده‌ام

20 پیش طبیبش سر بنه یعنی مرا تریاق ده زیرا در این دام نزه من زهرها نوشیده‌ام

21 تو پیش حلوایی جان شیرین و شیرین جان شوی زیرا من از حلوای جان چون نیشکر بالیده‌ام

22 عین تو را حلوا کند به زانک صد حلوا دهد من لذت حلوای جان جز از لبش نشنیده‌ام

23 خاموش کن کاندر سخن حلوا بیفتد از دهن بی گفت مردم بو برد زان سان که من بوییده‌ام

24 هر غوره‌ای نالان شده کای شمس تبریزی بیا کز خامی و بی‌لذتی در خویشتن چغزیده‌ام

عکس نوشته
کامنت

سوالات متداول درباره شعر این بار من یک بارگی در عاشقی پیچیده‌ام

شاعر شعر این بار من یک بارگی در عاشقی پیچیده‌ام چه کسی است ؟

شاعر شعر این بار من یک بارگی در عاشقی پیچیده‌ام جلال الدین محمد مولوی(مولانا) می باشد.

شعر این بار من یک بارگی در عاشقی پیچیده‌ام در چه دوره‌ای سروده شده است؟

این شعر در قرن 7 سروده شده است.

قالب شعر این بار من یک بارگی در عاشقی پیچیده‌ام چیست ؟

قالب شعر این بار من یک بارگی در عاشقی پیچیده‌ام غزل است

مضمون اصلی شعر این بار من یک بارگی در عاشقی پیچیده‌ام چیست؟

این شعر در دسته‌بندی اجتماعی, پندآموز, شعر شاد, شعر فارسی, شعر کوتاه, طبیعت, عاشقانه, غمگین, مرگ, می‌نوشی قرار دارد و مضمون اصلی آن اجتماعی, پندآموز, شعر شاد, شعر فارسی, شعر کوتاه, طبیعت, عاشقانه, غمگین, مرگ, می‌نوشی است.