- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 این جفا کارییت که نو به نو است مگر این جان کشته را درو است
2 چون ترا نیست نیم کنجد شرم گفت من نزد تو به نیم جو است
3 چشم بر کشتنم گماشته ای چه کنم گوش تو سخن شنو است
4 شد عنانم ز دست چه توان کرد؟ توسن صبر نیک تیز دو است
5 عقل با مرهمی فروخته شد جان مسکین به یک نفس گرو است
6 سر به خاکت ببینم و پس ازین زنده مانم بدانک عمر نو است
7 خسروا، لشکر خطش بدوید دل نگهدار، وقت زاغ رو است