- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 این منم یافته مقصود و مراد دل خویش با حوادث شده بیگانه و با دولت خویش
2 وین منم دیده و دل کرده پس از چندین سال روشن و شاد به دیدار ولینعمت خویش
3 صدر اسلام عمادالدینْ بوبکر که هست چون قوامالدین نیکوسیر و نیکاندیش
4 آن وزیری که جهان شد همه از دست سهبار باز دست آمد چون پای نهاد اندر پیش
5 هر که زو مقبل و برنا و توانگر گردد تا قیامت نشود مُدبر و پیر و درویش
6 ای نکوخواه تو را مهر تو چون شربت نوش وی بداندیش تو را کین تو چون ضربت نیش
7 در پناه تو به حشمت نگرد باز به کبک در حریم تو به حرمت نگرد گرک به میش
8 اجل از دشمن تو باز نگردد به خیال آهن و سنگ به هم بازنگیرد به سریش
9 تا که از نکبت ایام شود عبرت خلق هر که را کین و خلاف تو بود، مذهب و کیش
10 آن کند تابش تیغ تو به خفتان و زره که کند تابش مهتاب به کتان و حشیش
11 منم آن بنده که احسان تو شد مرهم من چون شد از تیر حوادث دل من خسته و ریش
12 نکنم یاد ز تاراج و نیندیشم ز آنْکْ مرکبم بود خرِ لنگ و لباسم فَرْغیش
13 شکر اِنعام تو گویم که به توفیق خدای رنج من کم شد از احسان تو و راحت بیش
14 تاکه دینار پریشد بر زان باد خزان باد بر سیم و سمن خانه ی تو مشک پریش
15 دوستان تو سراسر ز در خنده و ناز دشمنان تو یکایک زدر گریه خریش