-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 این چشم تو دایم مدام آب روان دارد بجو بنشین دمی بر چشم ما آن آبروی ما بجو
2 سرچشمهٔ آبی خوشست در عین ما می کن نظر کآب زلالی می رود از دیدهٔ ما سو به سو
3 رو را به آب چشم خود می شو که تا یابی صفا گر روی خود شوئی چو ما باشی چو ما پر آبرو
4 موج و حباب و قطره را می بین و در دریا نگر با هر یکی یک دم بر آ وز هر یکی ما را بجو
5 ما آینه تو آینه آن یک نموده رو به ما گر یک دو بنماید تو را باشد دوئی از ما و تو
6 از گرمی ما خم می در جوش آید باز هی وز آتش دلسوز ما هم جام سوزد هم سبو
7 این قول مستانه شنو در بزم سید خوش بخوان رندی اگر یابی دمی اسرار مستان بازگو