-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 تشنه بر لب جو بین که چه در خواب شدست بر سر گنج گدا بین که چه پرتاب شدست
2 ای بسا خشک لبا کز گره سحر کسی در ارس بیخبر از آب چو دولاب شدست
3 چشم بند ار نبدی که گرو شمع شدی کآفتاب سحری ناسخ مهتاب شدست
4 ترسد ار شمع نباشد بنبیند مه را دل آن گول از این ترس چو سیماب شدست
5 چون سلیمان نهان است که دیوانش دل است جان محجوب از او مفخر حجاب شدست
6 ای بسا سنگ دلا که حجرش لعل شدست ای بسا غوره در این معصره دوشاب شدست
7 این چه مشاطه و گلگونه غیب است کز او زعفرانی رخ عشاق چو عناب شدست
8 چند عثمان پر از شرم که از مستی او چون عمر شرم شکن گشته و خطاب شدست
9 طرفه قفال کز انفاس کند قفل و کلید من دکان بستم کو فاتح ابواب شدست