1 گویند در عمارت بابل بجای ماند این نکته یادگار ز شاپور اردشیر
2 گردون مقامر است و زمین نطع برد و باخت ما مردمان چو مهرهٔ شطرنج و نردشیر
1 می طهور نیاید مرا بکار امروز که باده خورده ام از دست آن نگار امروز
2 بجای برف هما گو پراکند الماس که بزم ما زرخ دوست شد بهار امروز
1 گویند فریدون چو شدش کار جهان راست آهنگ طرب کرد و بکف ساغر می خواست
2 با ناز بکاخ آمد و بر تخت فراشد با کبر در ایوان شد و بر مسند بنشاست
1 تا کی ای شاعر سخن پرداز می کنی وصف دلبران طراز
2 دفتری پر کنی ز موهومات که منم شاعر سخن پرداز