- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 کم زان که جان به کوی تو دانیم سوختن گر جمله وام را نتوانیم توختن
2 گر تو نظاره آیی و یا پرسش کنی ما را کدام چاره به از جامه دوختن؟
3 در پرده پوشی ام چه کنی کوشش، ای رقیب جهل است چاک دامن دیوانه دوختن
4 جانا، مده اگر دو جهانت دهند، از آنک یوسف به من یزید نشاید فروختن
5 شبهای من سیاه تر است، ار چه نیم شب از آه من چراغ توان برفروختن
6 دعوی عشق کرده خسرو بیایدت چون هندوان در آتش غم زنده سوختن