-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 زندهاند آنها که پیش چشم خوبان مردهاند مرده دل جمعی که دل دادند و جان نسپردهاند
2 چشم سرمستان دریاکش نگر وقت صبوح تا ببینی چشمهها را کاب دریا بردهاند
3 ما برون افتادهایم از پردهٔ تقوی ولیک پرده سازان نگارین همچنان در پردهاند
4 درد نوشان بسکه اشک از چشم ساغر راندهاند خون دل در صحن شادروان بجوش آوردهاند
5 ساقیا چون پختگانرا ز آتش می سوختی گرم کن خامان عشرتخانه را کافسردهاند
6 اهل دل گر جان بر آن سرو روان افشاندهاند از نسیم گلشن وصلش روان پروردهاند
7 بردل رندان صاحبدرد اگر آزارهاست پارسایان باری از رندان چرا آزردهاند
8 خیز خواجو وز در خلوتگه مستان درآی نیستانرا بین که ترک ملک هستی کردهاند
9 قوت جان از خون دل ساز و ز عالم گوشه گیر زانکه مردان سالها در گوشهها خون خوردهاند