-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 این طبیبان بدن دانشورند بر سقام تو ز تو واقفترند
2 تا ز قاروره همیبینند حال که ندانی تو از آن رو اعتلال
3 هم ز نبض و هم ز رنگ و هم ز دم بو برند از تو بهر گونه سقم
4 پس طبیبان الهی در جهان چون ندانند از تو بیگفت دهان
5 هم ز نبضت هم ز چشمت هم ز رنگ صد سقم بینند در تو بیدرنگ
6 این طبیبان نوآموزند خود که بدین آیاتشان حاجت بود
7 کاملان از دور نامت بشنوند تا به قعر باد و بودت در دوند
8 بلک پیش از زادن تو سالها دیده باشندت ترا با حالها