-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 هیچکس نیست که وصل تو تمنا نکند یا جفا بر من دلخستهٔ شیدا نکند
2 هر که سودای سر زلف تو دارد در سر این خیالست که سر در سر سودا نکند
3 چشم شوخت چه عجب گر دل مردم بربود ترک سرمست محالست که یغما نکند
4 وامق آن نیست که گر تیغ نهندش بر سر سر بگرداند و جان در سر عذرا نکند
5 ماه کنعائی ما گو ز پس پرده درآی تا دگر مدعی انکار زلیخا نکند
6 عاقبت دود دلش فاش کند از روزن هر که از آتش دل سوزد و پیدا نکند
7 مرد صاحبنظر آنست که تا جان بودش نتواند که نظر در رخ زیبا نکند
8 آن سهی سرو روان از سر پا ننشیند تا من دلشده را بی سر و بی پا نکند
9 مکن اندیشهٔ فردا و قدح نوش امروز کانکه عاقل بود اندیشهٔ فردا نکند
10 در بهاران که عروسان چمن جلوه کنند کیست کورا هوس عیش و تماشا نکند
11 دل کجا برکند از آن لب میگون خواجو زانکه مخمور بترک می حمرا نکند