1 کس نیست که کار ما برآرد کار همه را خدا برآرد
2 خاک رهش ای سرشگ گِل ساز تا یار در جفا برآرد
3 ز آن پیش که آه سرد و اشکم باران شود و هوا برآرد
4 باشد که هوای کوی جانان از کوی هوس مرا برآرد
5 گر سر بنهد ز غم خیالی شوق تو سر از کجا برآرد
1 تا در این بادیه توفیق ازل همره ماست گنج تحقیق هدایت به دل آگه ماست
2 ما نه اکنون ز مقیمان خرابات غمیم دیر باز است که این دیر حوالتگه ماست
1 تاب رویت به فروغ مه تابان ماند سر زلفت به شب تیرهٔ هجران ماند
2 گر به این قامت و رخسار به گلزار آیی سرو پا در گِل و گُل سر به گریبان ماند
1 طیلسانت چو کژ افتاد ببستی او را ره گشادی تو به خورشید پرستی او را
2 ریخت چشمت به جفا خون دل و دانستم که بر این داشت در ایّام تومستی او را