- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 هیچ روئی نیست کز چرخ سیه رو زرد نیست کار هیچ آزادهئی زین آسیا برگرد نیست
2 در جهان مردی نمیبینم که از دردی جداست یک طربناکست برگردون و آنهم مرد نیست
3 گر نه بوی دوستان آرد نسیم بوستان باد پندارش که آخر گنج باد آورد نیست
4 سرد باشد هر که او بی مهرروئی دم زند چون دم مهر از دل گرمست از آنرو سرد نیست
5 درد دل را گفتم از وصلش دوا سازم ولیک دردمندان محبت را دوا جز درد نیست
6 بی فروغ طلعتش گو مه ز مشرق بر میا کامشبم پروای آن تنها رو شبگرد نیست
7 چون غبار هستیم بنشست گفتم روشنست کز من خاکی کنون برهیچ خاطر گرد نیست
8 کی گمان بردم که هر چند از جهان خون میخورم در جهان کس نیست کو خون منش در خورد نیست
9 تا نپنداری که خواجو با رخ زردست و بس هیچ روئی نیست کز چرخ سیه رو زرد نیست