- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 یک جزیرهٔ سبز هست اندر جهان اندرو گاویست تنها خوشدهان
2 جمله صحرا را چرد او تا به شب تا شود زفت و عظیم و منتجب
3 شب ز اندیشه که فردا چه خورم گردد او چون تار مو لاغر ز غم
4 چون برآید صبح گردد سبز دشت تا میان رسته قصیل سبز و کشت
5 اندر افتد گاو با جوع البقر تا به شب آن را چرد او سر به سر
6 باز زفت و فربه و لمتر شود آن تنش از پیه و قوت پر شود
7 باز شب اندر تب افتد از فزع تا شود لاغر ز خوف منتجع
8 که چه خواهم خورد فردا وقت خور سالها اینست کار آن بقر
9 هیچ نندیشد که چندین سال من میخورم زین سبزهزار و زین چمن
10 هیچ روزی کم نیامد روزیم چیست این ترس و غم و دلسوزیم
11 باز چون شب میشود آن گاو زفت میشود لاغر که آوه رزق رفت
12 نفس آن گاوست و آن دشت این جهان کو همی لاغر شود از خوف نان
13 که چه خواهم خورد مستقبل عجب لوت فردا از کجا سازم طلب
14 سالها خوردی و کم نامد ز خور ترک مستقبل کن و ماضی نگر
15 لوت و پوت خورده را هم یاد آر منگر اندر غابر و کم باش زار