-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 آتشی دردل من شمع رخت درزده است که بهر مو زتنم درد دلی سر زده است
2 از پریشانیم ایشوخ چه پرسی که فراق همچو رلف تو مرا کار بهم بر زده است
3 نامه شوق تو هر مرغ که آورده بمن پای در خون دلم همچو کبوتر زده است
4 نفس باد صبا تا خبری از تو رساند هر نفس در دل من آتش دیگر زده است
5 یک نفس سایه فکن بر سرم ای فر همای کز هوای تو بسی مرغ دلم پر زده است
6 زر رخساره اهلی برواج است ز عشق خاصه کز مهر و وفا سکه بر آن زر زده است