-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 روزگاری شد که دل با داغ هجران خو گرفت از نصیحت باز کی گردد دلی کان خو گرفت
2 مشکل است آزاد بودن، دل که با دلبر نشست مردنست، از تن، جدایی دل که با جان خو گرفت
3 عقل بیرون شد ز من، پرسیدمش کین چیست، گفت ما که هوشیاریم با دیوانه نتوان خو گرفت
4 من شبی چون کوه دارم زین دل کوتاه روز خرم آن ذره که با خورشید تابان خو گرفت
5 طاقت رویت ندارم، گرچه میدانم از آنک چشم بیاقبال من با پای دربان خو گرفت
6 طاقت رویت ندارم، گرچه میدانم، از آنک چشم بیاقبال من با پای دربان خو گرفت
7 آگهی کی دارد از اسکندر تشنهجگر خضر تنها خوار کو با آب حیوان خو گرفت
8 دل به زلفت ماند، ازو بوی مسلمانی مجو زان که عمری رفت کاندر کافرستان خو گرفت
9 گر خیالت مونس دل شد مرا، بازش مدار هم به من بگذار کین یوسف به زندان خو گرفت
10 مردمان گویند خسرو چونی از سر کو ب عشق چون بود، گویی که آن با زخم چوگان خو گرفت