1 روزگاری شد که در میخانه خدمت میکنم در لباس فقر کار اهل دولت میکنم
2 تا کی اندر دام وصل آرم تذروی خوش خرام در کمینم و انتظار وقت فرصت میکنم
3 واعظ ما بوی حق نشنید بشنو کاین سخن در حضورش نیز میگویم نه غیبت میکنم
4 با صبا افتان و خیزان میروم تا کوی دوست و از رفیقان ره استمداد همت میکنم
5 خاک کویت زحمت ما برنتابد بیش از این لطفها کردی بتا تخفیف زحمت میکنم
6 زلف دلبر دام راه و غمزهاش تیر بلاست یاد دار ای دل که چندینت نصیحت میکنم
7 دیده بدبین بپوشان ای کریم عیب پوش زین دلیریها که من در کنج خلوت میکنم
8 حافظم در مجلسی دردی کشم در محفلی بنگر این شوخی که چون با خلق صنعت میکنم