بود از جلال الدین محمد مولوی مثنوی معنوی 88

جلال الدین محمد مولوی

آثار جلال الدین محمد مولوی

جلال الدین محمد مولوی

بود مردی پیش ازین نامش نصوح

1 بود مردی پیش ازین نامش نصوح بد ز دلاکی زن او را فتوح

2 بود روی او چو رخسار زنان مردی خود را همی‌کرد او نهان

3 او به حمام زنان دلاک بود در دغا و حیله بس چالاک بود

4 سالها می‌کرد دلاکی و کس بو نبرد از حال و سر آن هوس

5 زانک آواز و رخش زن‌وار بود لیک شهوت کامل و بیدار بود

6 چادر و سربند پوشیده و نقاب مرد شهوانی و در غرهٔ شباب

7 دختران خسروان را زین طریق خوش همی‌مالید و می‌شست آن عشیق

8 توبه‌ها می‌کرد و پا در می‌کشید نفس کافر توبه‌اش را می‌درید

9 رفت پیش عارفی آن زشت‌کار گفت ما را در دعایی یاد دار

10 سر او دانست آن آزادمرد لیک چون حلم خدا پیدا نکرد

11 بر لبش قفلست و در دل رازها لب خموش و دل پر از آوازها

12 عارفان که جام حق نوشیده‌اند رازها دانسته و پوشیده‌اند

13 هر کرا اسرار کار آموختند مهر کردند و دهانش دوختند

14 سست خندید و بگفت ای بدنهاد زانک دانی ایزدت توبه دهاد

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر