روزگاری ست که از غایت از خیالی بخارایی غزل 278

خیالی بخارایی

آثار خیالی بخارایی

خیالی بخارایی

روزگاری ست که از غایت نادانی خویش

1 روزگاری ست که از غایت نادانی خویش چون خطت نامه سیاهم ز پریشانی خویش

2 آنچنان کفر سر زلف تو بدنامم کرد که خجل می شوم از نام مسلمانی خویش

3 سرکشی نیست دلم را که تو را سجده نکرد خاک راه تو نیازرد به پیشانی خویش

4 هیچکس از گنه عشق بتان توبه نکرد که پشیمان نشد آخر ز پشیمانی خویش

5 عاقبت عشق ز رخ پردهٔ دعوی برداشت تا خیالی کند اقرار به حیرانی خویش

عکس نوشته
کامنت
comment