آنزمان مهر تو می‌جست از خواجوی کرمانی غزل 99

خواجوی کرمانی

آثار خواجوی کرمانی

خواجوی کرمانی

آنزمان مهر تو می‌جست که پیمان می‌بست

1 آنزمان مهر تو می‌جست که پیمان می‌بست جان من با گره زلف تو در عهد الست

2 نو عروسان چمن را که جهان آرایند با گل روی تو بازار لطافت بشکست

3 دلم از زلف کژت جان نبرد زانک درو هندوانند همه کافر خورشیدپرست

4 چشم مخمور تو گر زانکه ببیند درخواب هیچ هشیار دگر عیب نگیرد برمست

5 خسروانند گدایان لب شیرینت خسرو آنست که او را چو تو شیرینی هست

6 دلم از روی تو چون می‌نشکیبد ز آنروی ببرید از من و در حلقهٔ زلفت پیوست

7 دوش گفتم که بنشین زانک قیامت برخاست فتنه برخاست چون آن سرو خرامان بنشست

8 زادهٔ خاطر خواجو که بمعنی بکرست حیف باشد که برندش بجهان دست بدست

عکس نوشته
کامنت
comment