1 کسان زخارف دنیا بدین خریدارند تو این جهان بفروشی و نام نیک خری
2 چو نام نیک بماند بجای بگذاریش چو مال بگذرد از وی تو زودتر گذری
3 برای یکدرم آنان هزار رنج برند تو با یکی درم الحق هزار گنج بری
1 تا به دارالملک عزلت گشته ام فرمانروا تاج فقرم ساخت بر تخت قناعت پادشا
2 آستین افشاندم از گرد علایق آشکار تا زدم مردانه بر ملک دو عالم پشت پا
1 چو در خواب شد دیده پاسبانها نوای درای آمد از کاروانها
2 به محمل گزیدند جا خوبرویان به تنها دمیدند گفتی روانها