1 جهان سر به سر خون فشان است و بس نماند بد و نیک بر هیچکس
2 چو آخر به دشمن بباید سپرد همه رنجها باد باید شمرد
3 جهاندار هوشنگ با رای و داد بجای نیا تارج بر سر نهاد
اولین نفری باشید که نظر میدهید
این شعر چه حسی در تو زنده کرد؟ برداشتت رو بنویس، تعبیرت رو بگو، یا پرسشی که در ذهنت اومده رو مطرح کن.
1 بگذر ای خواجه و بگذار مرا مست اینجا که برون شد دل سرمست من از دست اینجا
2 چون توانم شد از اینجا که غمش موی کشان دلم آورد و به زنجیر فرو بست اینجا
1 آب آتش میبرد خورشید شبپوش شما میرود آب حیات از چشمهٔ نوش شما
2 شام را تا سایبان روز روشن دیدهام تیره شد شام من از صبح سحرپوش شما
1 هر که در عهد ازل مست شد از جام شراب سر ببالین ابد باز نهد مست وخراب
2 بیدلان را رخ زیبا ننمائی به چه وجه عاشقانرا ز در خویش برانی ز چه باب
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به