جهان خاک کَرَم‌خیزی ندارد از واعظ قزوینی غزل 251

واعظ قزوینی

آثار واعظ قزوینی

واعظ قزوینی

جهان خاک کَرَم‌خیزی ندارد

1 جهان خاک کَرَم‌خیزی ندارد از آن تخم سخن‌ریزی ندارد

2 به حال راستان پی بردم آنگاه که گفت استاد:«الف چیزی ندارد»!

3 مترس از بخشش ای منعم، که گیتی چون همت ملک زرخیزی ندارد

4 جهان چیزی که دارد مردم، اما دگر از مردمی چیزی ندارد

5 ز حد خوش می‌برد ظالم ستم را جهان گویا سحرخیزی ندارد

6 گذشتی تا ز خود، رفتی بر دوست در حق جز تو دهلیزی ندارد

7 ندارد به ز عاشق زینتی حسن چه شیرین آنکه پرویزی ندارد؟

8 همه در خواب خوش، تا روز مرگند شب مستی، سحر خیزی ندارد

9 به قزوین پای بندم، ور نه واعظ جهان خوش‌تر ز تبریزی ندارد

عکس نوشته
کامنت
comment