-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 جام جهان نماست که داریم در نظر در وی نگاه کن که بیابی ز ما خبر
2 تمثال حسن اوست در این آینه عیان یا نور آفتاب که پیداست در قمر
3 گر چشم روشن تو از آن نور دیده است در هر چه بنگری به همان نور می نگر
4 نقش خیال غیر چه بندی که هیچ نیست بگذر ز غیر او و هم از خویش درگذر
5 مائیم کنج خلوت و رندان باده نوش دائم نشسته ایم و نگردیم در به در
6 ساقی مدام ساغر می می دهد به ما نوشیم عاشقانه و جوئیم ازو دگر
7 در چشم مست سید ما هر که دید گفت نور محمدی است که پیداست در بصر