کار ستمت بجان رسیده است از اثیر اخسیکتی غزل 24

اثیر اخسیکتی

اثیر اخسیکتی

اثیر اخسیکتی

کار ستمت بجان رسیده است

1 کار ستمت بجان رسیده است این کارد باستخوان رسیده است

2 آهی که جهان بهم برآرد از دل بسر زبان رسیده است

3 در وعده تو نمی رسم من دریاب که وقت آن رسیده است

4 بر چهره به بین قطار اشکم از بهر تو کاروان رسیده است

5 خون آلودست آهم آری یا تیر تو برنشان رسیده است

6 ناگفته دل اثیر یارب شعله بدردهان رسیده است

عکس نوشته
کامنت
comment