- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 سیم اگر پیش سمن لافی زد از سیمای او سر و باری گیست تا گوید که من، بالای او
2 بر سر آنست مه، کز آسمان یک شب فتد با سری در محنت سودای او، در پای او
3 گیسوی ده پای او، هر تا کزو بار افکنی هست مأوای دلی در عاشقی یکتای او
4 خویشتن قربان کنم، کزرای بیند چون بمن زنده بودن شرط نبود بر خلاف رای او
5 ای بدان سر تا قدم دل شو، که با آن طول و عرض در سویدا می نگنجد محمل سودای او
6 جان بده بر روی او گر، عاشقی پروانه وار کمتر از شمعی بدان روی جهان آرای او
7 نرگس مینا قدم کن، گر تماشا بایدت در سرا بستان شمساد سمن فرسای او
8 تا نه بینی کز طرب چون پاکبازی میکند سنبل خوش سایه بر گلنار نور افزای او
9 مردم دیده است و دانم دیده هرمردمی برپری میگردد از عکس رخ زیبای او