-
لایک
-
ذخیره
- سوالات متداول
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 باد نوروز آمد و درهای بستان کرده باز گل جهانی را به روی خویش خندان کرده باز
2 غنچه بهر صد درم گل را به زندان کرده بود زر بداد آن گه صبا و قفل زندان کرده باز
3 در عرق شد غنچه از گرما و تنگ آمد ز خویش باد خوش می آید، از گرما گریبان کرده باز
4 چرخ گردان بهر ما را ساخت از گل کوزه ها ابر آن گه کوزه ها بر آب حیوان کرده باز
5 بالش سلطان گل در بارجای شاخ بین کو ز بهر بار دادن چتر سلطان کرده باز
6 چند سوزی زلف سنبل، بینی، ای نرگس، ترا آرزوی دیدن خواب پریشان کرده باز
7 یارب، این ابر است در صحن چمن گوهر افشان؟ یا شهنشاه جهان دست زر افشان کرده باز
8 تا ز خسرو دست گیری یافت در مدحش قلم از سخن گفتن زبان بر در عمان کرده باز