- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 باد بر زلف تو بگذشت که عنبر بوی است گل مگر روی تو دیده ست که خندان روی است
2 بیش از این نیست به نقش دهنت نسبت من که میان من واو تا به عدم یک موی است
3 خون به جو می رود از دیدهٔ مردم زین غم کآب رو در ره سودای تو آب جوی است
4 جست و جوی دل گم گشتهٔ ما بر لب توست نشنیدی که لب لعل بتان دلجوی است
5 نه خیالی سخن از زلف تو می گوید و بس هرکه دیوانهٔ عشق است پریشان گوی است