- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 باد آمد و بویی زنگارم نرسانید پنهان سخنی از لب یارم نرسانید
2 فریاد من خسته رسانید به کویش فریاد که در گوش نگارم نرسانید
3 افسوس که بگذشت همه عمر به افسوس بخت آرزوی دل به کنارم نرسانید
4 ایام جوانی به سر زلف بتان شد اقبال به سر رشته کارم نرسانید
5 چون بلبل دی با نفس سرد بمردم ایام به گلهای بهارم نرسانید
6 چه سود ازین لاف عیاری که سیاست سر بر شرف کنگر دارم نرسانید
7 گفتم که خوردم تیری و ایمن شوم، آن نیز آن کافر دیوانه سوارم نرسانید
8 مشتاق ملک خاک شدم بر در دهلیز دولت به سراپرده یارم نرسانید
9 صد شربت خون داد به خسرو ز غم عشق یک جرعه می وقت خمارم نرسانید