1 موج دریای محنتی است نفس رگ ابر کدورتیست نفس
2 هر دم از زندگی که میگذرد در پیش آه حسرتیست نفس
3 اهل دل را ز بی بقائی عمر بر لب انگشت حسرتیست نفس
4 سرمه چشم عبرتیست نگاه دود آه ندامتیست نفس
5 واعظ از دل همیشه تا به لبم شاهراه شکایتی است نفس
1 از زبان کلک نقاشان، شنیدم بارها بی زبان نرم، کی صورت پذیرد کارها؟
2 سفله عالیشان، ز منصبهای عالی کی شود؟ کی فزاید قدر خار از رفعت دیوارها
1 برده از بس فکر آن شوخ کمان ابرو مرا موی ابرو گشته موی کاسه زانو مرا
2 دورباش غیرتم بنگر، که در خاک درش جای ندهد هرگز این پهلو به آن پهلو مرا
1 قرب حق جویی؟ رضا جو باش خلق الله را نیست غیر از طاق دلها راه، آن درگاه را
2 تا شود آگاه از احوال هر نزدیک و دور برفراز تخت از آن جا داده ایزد شاه را