گرمابه دهر از جلال الدین محمد مولوی غزل 724

جلال الدین محمد مولوی

آثار جلال الدین محمد مولوی

جلال الدین محمد مولوی

گرمابه دهر جان فزا بود

1 گرمابه دهر جان فزا بود زیرا که در او پری ما بود

2 مر پریان را ز حیرت او هر گوشه مقال و ماجرا بود

3 عقلست چراغ ماجراها آن جا هش و عقل از کجا بود

4 در صرصر عشق عقل پشه‌ست آن جا چه مجال عقل‌ها بود

5 از احمد پا کشید جبریل از سدره سفر چو ماورا بود

6 گفتا که بسوزم ار بیایم کان سو همه عشق بد ولا بود

7 تعظیم و مواصلت دو ضدند در فسحت وصل آن هبا بود

8 آن جا لیلی شدست مجنون زیرا که جنون هزار تا بود

9 آن جا حسنی نقاب بگشود پیراهن حسن‌ها قبا بود

10 یوسف در عشق بد زلیخا نی زهره و چنگ و نی نوا بود

11 وان نافخ صور مانده بی‌روح کان جا جز روح دوست لا بود

12 در بحر گریخت این مقالات زیرا هنگام آشنا بود

عکس نوشته
کامنت
comment