- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 ناخوش آن عمر که دور از رخ آن ماه رود عمر هم خوش نبود گرنه بدلخواه رود
2 سوختم در ره خوبان ز پریشانی دل چو پریشان نشود دل که بصد راه رود
3 یوسف از چاه زنخدان تو هرگز نرهد وای آن دل که بامید تو در چاه رود
4 غیرت عشق زبان همه چون شمع بسوخت که مبادا بزبان نام تو ناگاه رود
5 برق را زهره شبگردی آن کوی کجاست جان اهلی است که با مشعله آه رود
6 خیال لعل تو جان را بشهد جان پرورد حرام بادش اگر بی تو می حلال بود
7 بپوش شمع رخ ای نور دیده از اهلی که نور دیده او شمع این جمال بود