ناخوش آن عمر که دور از رخ از اهلی شیرازی غزل 805

اهلی شیرازی

آثار اهلی شیرازی

اهلی شیرازی

ناخوش آن عمر که دور از رخ آن ماه رود

1 ناخوش آن عمر که دور از رخ آن ماه رود عمر هم خوش نبود گرنه بدلخواه رود

2 سوختم در ره خوبان ز پریشانی دل چو پریشان نشود دل که بصد راه رود

3 یوسف از چاه زنخدان تو هرگز نرهد وای آن دل که بامید تو در چاه رود

4 غیرت عشق زبان همه چون شمع بسوخت که مبادا بزبان نام تو ناگاه رود

5 برق را زهره شبگردی آن کوی کجاست جان اهلی است که با مشعله آه رود

6 خیال لعل تو جان را بشهد جان پرورد حرام بادش اگر بی تو می حلال بود

7 بپوش شمع رخ ای نور دیده از اهلی که نور دیده او شمع این جمال بود

عکس نوشته
کامنت
comment