-
لایک
-
ذخیره
- سوالات متداول
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 قبا و پیرهن او که می رسد به تنش من از قباش به رشکم، قبا ز پیرهنش
2 کرشمه می کند و مردمان همی میرند چه غم ز مردن چندین هزار همچو منش
3 عجب، اگر نتوان نقش خاطرش دریافت ز نازکی بتوان دید روح در بدنش
4 طفیل آنکه کسان را به زلف در بندی بیار یک رسن و در گلوی من فگنش
5 به کوی او که شوم خاک، نیست غم مگر آنک ز باد گرد غم آلود من رسد به تنش
6 شهید عشق که شد یار در زیارت او مبارک آمد و فرخنده خلعت کفنش
7 وصال با وی ازین بیش نیست عاشق را که کشته گشت و در آمد به زلف پر شکنش
8 زبان که خواست ز تو، خسروا، نکردی فهم کنایتی ست که برگیر تیغ و سرفگنش