-
لایک
-
ذخیره
- سوالات متداول
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 وقت صبوح آن زمان که ماه برآمد شاه من از طرف بارگاه برآمد
2 کاکل عنبر شکن ز چهره برافشاند روز سپید از شب سیاه برآمد
3 از در خرگه برآمد آن مه و گفتم یوسف کنعان مگر ز چاه برآمد
4 پرده ز رخ برفکند و زهره فروشد طرف کله برشکست وماه برآمد
5 سرو ندیدم که در قبا بخرامید مه نشنیدم که با کلاه برآمد
6 بسکه ببارید آب حسرتم از چشم گرد سرا پردهاش گیاه برآمد
7 شاه پریچهرگان چوطره برافشاند فتنه بیکباره از سپاه برآمد
8 هر دم از آن عنبرین کمند دلاویز ناله دلهای داد خواه برآمد
9 آه که شمع دلم بمرد چو خواجو از من دلخسته بسکه آه برآمد