گهی که زلف بر آن روی مهوش از اهلی شیرازی غزل 1248

اهلی شیرازی

آثار اهلی شیرازی

اهلی شیرازی

گهی که زلف بر آن روی مهوش افتاده

1 گهی که زلف بر آن روی مهوش افتاده هزار سوخته را جان در آتش افتاده

2 بصد هزار جفا ای غزال مشکین بو خوشم که با من مسکین ترا خوش افتاده

3 به گوشه نظری شهسوار من بنگر سری که بهر تو در پای ابرش افتاده

4 نشان تیر تو خلق استخوان خود سازند ولیک قرعه بنام بلاکش افتاده

5 جمال یار کند جلوه در دل پاکان خوشا دلی که چو آیینه بیغش افتاده

6 مرا چه چاره ز دیوانگی بود اهلی که کار من بحریفی پریوش افتاده

عکس نوشته
کامنت
comment