گهی که عشق به خود راه می از خیالی بخارایی غزل 12

خیالی بخارایی

آثار خیالی بخارایی

خیالی بخارایی

گهی که عشق به خود راه می نمود مرا

1 گهی که عشق به خود راه می نمود مرا ز بودِ خود سر مویی خبر نبود مرا

2 درِ مجاز ببستم به روی خویش، چو دوست به روی دل ز حقیقت دری گشود مرا

3 به پیش روی من از عشق داشت آیینه دراو چنانکه بباید به من نمود مرا

4 کشید عاقبت اندیشهٔ دهان و لبش به عالم عدم از عرصهٔ وجود مرا

5 مگر تمام بسوزد متاعِ هستیِ من وگرنه ز آتش سودای او چه سود مرا

6 کنونکه همچو خیالی به دوست پیوستم تفاوتی نکند طعنهٔ حسود مرا

عکس نوشته
کامنت
comment