-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 گهی که آیت حسن تو را بیان کردند مرا به مسألهٔ عشق امتحان کردند
2 ز فاش کردن سرّ تو سرفرازان را همین بس است که سر در سر زبان کردند
3 مگیر خرده بر اطوار بی دلان کاین قوم هر آنچه شحنهٔ عشق تو گفت آن کردند
4 تو در میانهٔ شهری مقیم و بی خبران به جست و جوی تو صد شهر در میان کردند
5 نشان بخت و سعادت نگر که روز نخست مرا به داغ غلامیِّ تو نشان کردند
6 گریز نیست خیالی ز رفتن ره عشق تو را چو روز ازل این چنین روان کردند