ذوق از جلال الدین محمد مولوی(مولانا) غزل 420

جلال الدین محمد مولوی(مولانا)

جلال الدین محمد مولوی(مولانا)

جلال الدین محمد مولوی(مولانا)

ذوق روی ترشش بین که ز صد قند گذشت

1 ذوق روی ترشش بین که ز صد قند گذشت گفت بس چند بود گفتمش از چند گذشت

2 چون چنین است صنم پند مده عاشق را آهن سرد چه کوبی که وی از پند گذشت

3 تو چه پرسیش که چونی و چگونه است دلت منزل عشق از آن حال که پرسند گذشت

4 آن چه روی است که ترکان همه هندوی ویند ترک تاز غم سودای وی از چند گذشت

5 آن کف بحر گهربخش وراء النهر است روضه خوی وی از سغد سمرقند گذشت

6 خارش حرص و طمع در جگر و جانش افکند چون نسیم کرمش بر دل خرسند گذشت

7 ذوق دشنام وی از شهد ثنا بیش آمد لطف خار غم او را گل خوش خند گذشت

8 گر در بسته کند منع ز هفتاد بلا تا که این سیل بلا آمد و از بند گذشت

9 هر کی عقد و حل احوال دل خویش بدید بند هستی بشکست او و ز پیوند گذشت

10 مرد چونک به کف آورد چنین در یتیم خاطر او ز وفای زن و فرزند گذشت

11 بس که از قصه خوبش همه در فتنه فتند کاین مقالات خوش از فهم خردمند گذشت

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر