1 ذوقیست دلم را که به عالم نتوان داد تا بود چنین بوده و تا باد چنین باد
2 یادت نکنم زان که فراموش نکردم ناکرده فراموش چگونه کنمت یاد
3 چشمی که منور نشد از نور جمالش گر نور دو چشمست که او از نظر افتاد
4 از دولت ساقی که جهان باد به کامش از لعل لبت جام بخواهیم بسی داد
5 عمریست که بر حسن و جمالش نگرانیم یا رب که چنین عمر بسی سال بماناد
6 ساقی و حریفان همه جمعند درین بزم بزمی است ملوکانه نهادیم به بنیاد
7 سلطان بود آن کس که بود بندهٔ سید صد جان بفدایش که بود بندهٔ استاد
دیدگاهها **