- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 تابِ رویت رونق خورشید عالمتاب برد خندهٔ لعل تو آب گوهر سیراب برد
2 از شب زلف تو شد افسانهٔ بختم دراز نرگس مست تو را در عین مستی خواب برد
3 گه گهی کردی خیال خواب بر چشمم گذر چونکه سیل اشک آمد آن گذر را آب برد
4 هر دلی کز دست تاراج غمت جان برده بود طرّهٔ طرّار زلفت در شب مهتاب برد
5 آه از دست جفای زلف تو کاو عاقبت پنجهٔ بخت خیالی را به بازی تاب برد