1 پرتو خورشید بین تابنده از روی قمر شاد باش، ای روشنی روی نیکوی قمر
2 راست چون ماه نوم کاهیده و زار و نزار کز پس ماهی بود یک روز پهلوی قمر
3 هر شبی تا صبح بیدارم به بازی خیال سر به روی خاک ماندم، چشم بر روی قمر
4 ای دل، ار خواهی که حلوایی خوری از عید وصل من حلالت می نمایم، آنگه ابروی قمر
5 ماه من چاه زنخدان تو شد از خوی پر آب پاک کن کز وی در آب افگنده گوی قمر
6 نیکوان خاک تواند، ای ماه، در تو کی رسند؟ کی رسد خاکی که اندازد کسی سوی قمر؟
7 گشت پنهان می کنی و منع خسرو بیهده است زانکه شبگردی نخواهد رفتن از خوی قمر