خورشیدوار هرکه دلش سوخت از اهلی شیرازی غزل 1204

اهلی شیرازی

آثار اهلی شیرازی

اهلی شیرازی

خورشیدوار هرکه دلش سوخت داغ او

1 خورشیدوار هرکه دلش سوخت داغ او عالم فروز تا به ابد شد چراغ او

2 سلطان عشق مهر سلیمان دهد به دیو گر باد تخت و بخت بود در دماغ او

3 بگذر از این چمن که بجز داغ همچو گل طرفی نبسته است کس از طرف باغ او

4 بلبل که دارد اینهمه مستی ز عشق گل بویی شنیده است مگر از ایاغ او

5 گر منکرست وادی عشقت ز خون ما خون میچکد هنوز ز منقار زاغ او

6 ما پیر عالمیم و جهان طفلا راه ماست ما را کجا فریب دهد لهو و لاغ او

7 اهلی که سوخت در غم هجران بدود دل دوزخ شدست جنت عیش و فراغ او

عکس نوشته
کامنت
comment