- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 خورشیدوار هرکه دلش سوخت داغ او عالم فروز تا به ابد شد چراغ او
2 سلطان عشق مهر سلیمان دهد به دیو گر باد تخت و بخت بود در دماغ او
3 بگذر از این چمن که بجز داغ همچو گل طرفی نبسته است کس از طرف باغ او
4 بلبل که دارد اینهمه مستی ز عشق گل بویی شنیده است مگر از ایاغ او
5 گر منکرست وادی عشقت ز خون ما خون میچکد هنوز ز منقار زاغ او
6 ما پیر عالمیم و جهان طفلا راه ماست ما را کجا فریب دهد لهو و لاغ او
7 اهلی که سوخت در غم هجران بدود دل دوزخ شدست جنت عیش و فراغ او