عشق سلطانیست کو را حاجت از خواجوی کرمانی غزل 196

خواجوی کرمانی

آثار خواجوی کرمانی

خواجوی کرمانی

عشق سلطانیست کو را حاجت دستور نیست

1 عشق سلطانیست کو را حاجت دستور نیست طائران عشق را پرواز گه جز طور نیست

2 کس نمی‌بینم که مست عشق را پندی دهد زانکه کس در دور چشم مست او مستور نیست

3 دور شو کز شمع عشق آتش بنزدیکان رسد وانکه او نزدیک باشد گر بسوزد دور نیست

4 من به مهر دل به پایان می‌رسانم روز را زانکه بی آتش درون تیره‌ام را نور نیست

5 ملک دل را تا بکی بینم چنین ویران ولیک تا نمی‌گردد خراب آن مملکت معمور نیست

6 بزم بی شاهد نمی‌خواهم که پیش اهل دل دوزخی باشد هر آن جنت که در وی حور نیست

7 رهروان عشق را جز دل نمی‌شاید دلیل وانکه این ره نسپرد نزد خرد معذور نیست

8 تا نپنداری که ما با او نظر داریم و بس هیچ ناظر را نمی‌بینم که او منظور نیست

9 چشم میگونش نگر سرمست و خواجو در خمار شوخ چشم آن مست کورا رحم بر مخمور نیست

عکس نوشته
کامنت
comment