1 ابر بهار باران، وین چشم خونفشان هم بلبل به باغ نالان، عاشق به صد فغان هم
2 صحرا و بوستان خوش، وین جان زار مانده ناسایدی به صحرا، در باغ و بوستان هم
3 باز آ که شهر بی تو تاریک و تیره باشد در شهر بی تو نتوان، والله که در جهان هم
4 نامم نشانه ای شد در تهمت ملامت ای کاشکی نبودی نام من و نشان هم
5 این است مردن من، ای خیره کش، که هستی ز آب حیات خوشتر، وز عمر جاودان هم
6 خواهی به دیده بنشین، خواهی به سینه جا کن سلطان هر دو ملکی، این زان تست و آن هم
7 گفتی « به حجت خط شد ملک من دل تو» گر راست پرسی از من، جانان تویی و جان هم
8 صد منت از تو بر من کز دولت جمالت بدنام شهر گشتم، رسوای مردمان هم
9 شد نرخ بنده خسرو از چشم تو نگاهی گر این قدر نیرزد، بنده به رایگان هم