1 ذره خاکی که دست قدرت او را برگرفت آدم از سیر و سلوک و گردش اطوار شد
2 قطره آبی ز دریا برد ابرش در هوا چو بدریا باز آمد گوهر شهوار شد
1 تاخریدار تو شد گل آبرو صدجا فروخت هرکه یوسف میخرد نتاوند استغنا فروخت
2 بهر آن ترسا پسر گر جان فروشم عیب نیست پیر ما دنیا و دین در خانه ترسا فروخت
1 جایی که بجوش آرد گل بلبل زاری را شاید که چو ما سوزد حسن تو هزاری را
2 بشناس حق اشگم کز آب دو چشم من بشکفت گل خوبی بس لاله عذاری را